شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند اي دوست بيا رحم به تنهايي ما كن
شوكت اصفهاني
درد مردم همه درمان شده است و تنها درد تنهايي من مانده دوايي بلبل
شهريار
رفتند دوستان و مرا جا گذاشتند تنها مرا نبرده و تنها گذاشتند
شهريار
سالها تجربه و آن همه دنيا گشتن به من آموخت همين يكّه وتنها گشتن
شهريار
بلكه روزي بتو تنها رسم از تنهايي چند بيهوده به دور همه دنيا گشتن
شهريار
تو تنها باش و من تنهاي تنها كه دارم وقت تنهايي سخنها
مهدي سهيلي
خسته ازنامردمم و زمرغ شب تنهاترم آن قدرتنها كه كس جزغم نباشد ياورم
مهدي سهيلي
خوش ميروي به تنهاتنها فداي جانت مدهوش ميگذاري ياران مهربانت
سعدي
زين همرهان همرازمن تنهاتويي تنهابيا گيرم كه دركام صدف گوهرشوي يكتابيا
شهريار