چشم زخم!

چون سلطان سنجر به عزم تسخیر ممالک ماوراء النّهر برفت و با گورخان ختائی مصاف داد. همه خوانین ماوراء النّهر با یکدیگر اتّفاق نموده بر لشکریان سنجر هجوم آوردند و در آن جنگ بر سلطان سنجر شکست افتاد. سنجر عقب نشینی کرد و چون بر لب جیحون فرود آمد به غایت ملول و ناراحت و محزون بود. فرید الدّین کاتب در آن لشکر کشی همراه بود.
سلطان گفت: ای فرید دیدی که ما را چگونه چشم زخمی رسید؟ در این حال چیزی بگوی که بار غم از دلم بردارد وی فوراً این رباعی را بگفت:

شاها زسـنان تو جهانی شده راست                 تیــغ  تـو   چهـل  سـال  ز  اعــدا  کیـن  خـواست

گر چشم  بدی  رسید آنهم ز قضاست                کان کس که به یک حال به مانده است خدااست