در شب پنجشنبه هفدهم ربیع الاوّل سال 431 در تبریز زلزله ای افتاد که بیش از چهل هزار نفر هلاک شدند و اکثر مورّخین در کتابهای خود به این زلزله اشاره کرده اند.از جمله حمدالله مستوفی در « نزهته القلوب » و عبدالرّزاق دنبلی در « تجربه الاحرار » و ناصر خسرو در « سفرنامه » و دیگران می نویسند شهر تبریز بکلی خراب گردید و بیش از چهل هزار نفر در آن واقعه هلاک شدند.
حکیم قطران شاعر معروف تبریز در خصوص آن زلزله قصیده ای دارد و این چند بیت از آن قصیده است :
بود محال تو را داشتن امید محال به عالمی که نباشد همیشه بر یک حال
نبود شهر در آفاق خوشتر از تبریز به ایمنی و به مال و به نیکویی و جمال
به کام خویش همی کردهرکسی تدبیر به مال خویش همی داشت هرکسی آمال
فراز گشت نشیب ونشیب گشت فراز رمال گشت رماد و جبال گشت رمال
دریده گشت زمین وخمیده گشت نبات دمنده گشت بحار و رونده گشت جبال
کسی که رسته بُدازمویه گشته بودچوموی کسی که جسته بُد،ازناله مانده بودچو نال
یکی نبودکه گفتی به دیگری که:مَموی یکی نبود که گفتی به دیگری که: منال