
در همه عمر ولي خاطر من شاد نبود گريه انگيزتر از مهر من آبان من است
چوشمع ازمردنم دراين شب تاريك روشن شد كه عمرخويش صرف اشك وآه بي ثمركردم
اين مدّت عمر، چون گل ده روز است خندان لب و تازه روي ميبايد بود
نزديك شد كه خانه عمرم شود خراب رحمي بكن و گرنه خراب است كار من
ناديده فروردين مه ارديبهشت شد خرداد و تير ، تير صفت از نظر گذشت
مرداد رفت و دولت شهريوري و مهر آبان به يك دو موج،چو آبي زسرگذشت
آذر چو برق آذر و دي ، همچو باد دي بهمن سپند واربرون جست ودرگذشت
گويند عيد ميرسد و نو بهار عشق فصل شتا و لشكر بيدادگر گذشت
شادم كه آن بيايد واين شدولي چه سود كان بي نتيجه بگذرد اين بي ثمرگذشت
عمرم گذشت و يك نفسم بيشتر نماند خوش باش كز جفاي تو، اين نيز بگذرد
ياد وصال او دل ما شاد ميكند عمر گذشته را همهكس ياد ميكند
طومار درد و رنج عزيزان رفته است اين مهلتي كه عمر دراز است نام او
يك نفس درناله ويك لحظه درزاري گذشت خوشترين ايّام عمرمن به غمخواري گذشت
بي عمر زندهام من واين بس عجيب مدار روز فراق را كه نهد در شمار عمر
سزد اگر نفروشم غم ترا به دو عالم كه نقد عمر زكف دادم و غم تو خريدم