اي برتراز خيال وقياس وگمان و و هم وز هرچه گفتهاند شنيديم وخواندهايم
مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر ما همچنان در اوّل وصف تو ماندهايم
نعمتت بار خدايا ز عدد بيرون است شكر انعام تو هرگز نكند شكرگزار
از ثري تا به ثريّا به عبوديّت او همه در ذكر و مناجات و قيامند و قعود
كرمش نامتناهي نعمش بيپايان هيچ خواهنده از اين در نرود بي مقصود
اي بر سرير ملك ازل تا ابد خدا وصف تو از كجا و بيان من از كجا
تنها توئي كه هستي وغيرازتوهيچ نيست اي هرچه هست و نيست به تنهائيت گوا
عارفان فجر شكافن د به معراج نماز قشريان بندي و پيچيده به شكيّاتند
عابدان سر ببر اندر طمع روضة خلد عاشقان جان به كف اندر طلب مرضاتند
در نمازند درختان و گل از باد وزان خم به سرچشمه و در كار وضو ميبينم
بيا كه جزبه خدا از خدا گزيري نيست جزا دهندة قهّار، غافر است و ودود
مسلمان شدي دست افتاده گير كه ايمان بيابي و سلمان شوي
دهندة كه به گل نكهت وبه گل جان داد به هر كه هرچه سزاديد حكمتش آن داد
يگانهاي كه زحكمت نظام دوران داد به سنگ رنگ وبه گُل بوبه جانورجان داد
مردان خدا پردة پندار دريدند يعني همه جا غير خدا هيچ نديدند
اي همه هستي ز تو پيدا شده خاك ضعيف از تو توانا شده
زير نشين علمت كاينات ما به تو قائم چو تو قائم به ذات
آن چه تغيّر نپذيرد توئي وانكه نمرده است و نميرد توئي
ما همه فاني و بقابس ترا است ملك تعالي و تقدس ترا است
اي كارگشاي هر چه هستند نام تو كليد هر چه بستند
از قسمت بندگي و شاهي دولت تو دهي به هر كه خواهي
هم قصّه نانموده داني هم نامة نانوشته خواني
خدايا جهان پادشاهي ترا است ز ما خدمت آيد خدائي ترا است
پناه بلندي و پستي توئي همه نيستند آنچه هستي توئي