دوش ديـــوان عدالت يافت تشكيل از وحوش از جفاي گريه پيش سگ تظلّم كرد موش
روحاني
سگ پي تحقيق از او نــام و نشان خانه خواست گفت نامم موش و منزل دكّه ديزي فروش
روحاني
گفتشغلت چيست موش از شرم سر افكند زير چو نكهدزدي بود كارش شدزاظهارش خموش
روحاني
حق خود را هـــر كسي از ديگري خواهـــد وليك اندرين حق ناشناسان نيست گوش حق نيوش
روحاني
موش مينالـــد ز گربــه گربـــه مينالـــد زسگ در جهان هر ظــــالمي از ظالمي دارد خـروش
روحاني
زدي بستي شكستي سوختي انداختي رفتي جوابت چيست فــــرداي قيامت داد خواهان را
عارف شيرازي