21ـ چيست كاندر دهان بيدندان هر چه افتاده ريز ريز كند
چون زني در دو چشم او انگشت آن زمان هر دو گوش تيز كند
22ـ چيست آن كو سرش به افلاك است گوشت شيرين و استخوان چاك است
نيمي از مار و نيمي از خرگوش نام او زين دو جنس ناپاك است
23ـ چيست آن لعبت شتابزده روز و شب رفته ره قدم نزده
وقت غرّيدنش چو ابر بهار برف باريده و نمش نزده
24ـ كدامين گنبدي كو در ندارد كليد آهنين قفلش گشايد
هزاران بچّه دارد در شكم بيش زهر بچّه دو صد مادر بزايد
25ـ چيست آن پادشاه هفت اقليم با هزاران سوار ميگرديد
ناگهان يك سوار زرد نقاب آمد و فوج شاه در پيچيد
26ـ چارپايي است كه چون تخت روان ميباشد يك «دوپا» در عقبش نيز در آن ميباشد
ما نداريم ولي هر كه از آنها دارد پارهاي از جگرش نيز در آن ميباشد
27ـ در خانه ما درخت انجير است لب تا لب آن ميان زنجير است
خنجر بكشم ميانه را پاره كنم آبش بخورم كه گوئيا شير است
28ـ چيست نه شلوار و نه پيراهنش هرچه خواهي مينهي دردامنش
راست گويد هرچه گويد بيزبان اژدهايي، عقـــربي در دامنـــش
29 ـ لعبتي چيست نغز و خاك مزاج كه به آبي است در جهان خرسند
دست بــر ســـــر نهاده پنـداري به سر خويش ميخورد ســوگند
30 ـ چيست آن ماهروي محبوبي همه عــــالم فداي ديدارش
هـر كه را وصل او نصيب شود شــود آماده مقصد و كارش