41ـ آن چيست كه ارغوان قبائي دارد بيرون و درون شهر جايي دارد
گرداست ومدوّراست وتاجش برسر مانندك دمب موش، پايي دارد
42ـ اين چه باشد كه پشت خم دارد از خمي هر دو سر به هم دارد
وزن او نيست خود به صد مثقال صد مني را به پشت بر دارد
43ـ چه چيز است مرغي است بيبال وپر نزائيده مادر نديده پدر
نه در آسمان است و نه در زمين فصيح است ودانا وگنگ است وكر
44ـ چيست آن لعبت مدوّر گون كه به لؤلؤي تر بود مشحون
تن او گه به نيزه در بازار سر او گه بدار در هامون
هم دلش چاكچاك چون ليلي هم سرش تيغ تيغ چون مجنون
45ـ حوض است دراوآب خوش وآسوده در حوض يكي كشتي قير اندوده
كشتيباني در او به رنگ دوده بر جاي نشسته و جهان پيموده
46ـ هشت پا دارد او به اعضايش دو سر او دارد هر دو از بالا
استخوان از برون و گوشت از تو هيچ اعضاي او ندارد مو
47ـ قلعهاي ديدم منقّش از طلا افتاده بود دور قلعه بد منقّش اندرونش ساده بود
اندرآن قلعه بديدم كشتههاي بيشمار تيغ قتل كشتهها پهلويشان افتاده بود
48ـ آتش اندر آب هرگز ديدهاي ماه در محراب هرگز ديدهاي
اين بزرگيها كه كردي در جهان پسته در عناب هرگز ديدهاي
49ـ قبا سبزي از اين كوچه گذر كرد جمال مهوشش ما را خبر كرد
به دل گفتم عرق چينش بدوزم لبش خنديد و عالم را خبر كرد
50ـ صنعتي ديدهام كه فن دارد ماده بر روي سر وطن دارد
خورد او خورد آدمي زاد است در ميان شكم دهن دارد