مرا به جان تو سوگند و صعب سوگندي كه هرگز از تو نگردم نه بشنوم پندي
زبس به هجرتوخو كرده ام قسم به وصالت كه يك دقيقه غمت را به عالمي نفروشم
خشم وكين،جوروستم،لطف وعطا،مهرووفا به خدا گر ز تو باشد همه نيكواست مرا
روز وشب مهر تو ميورزم و اين راز نهان كس ندانست به غير از تو خدا ميداند
سوگند خورد و چشم ترش را گواه كرد كزآ ن دوگونه جز لب من بوسه برنداشت
به خاك كعبه كويت،به حق حلقه مويت كه ممكن نيست كزروي توهرگزروي برتابم
به مهر تو اي ماه زيبا قسم به مهر تو اي مهر رخشا قسم
به آهي كه از سينة سوخته كشد شعله تا عرش اعلا قسم
به گم كرده راهي كه از كاروان جدا مـــانده افتاده از پا قسم
به جان هاي از عاشقي بي قرار به دلهـــاي عشّاق شيدا قسم
به آن ناله هائي كه پر ميكشند به سوي خدا نيمه شبها قسم
به آن آتشين پرتو ايزدي كه تــابيد بر طور سينا قسم
اگر ميشناسي خداوند را به ذات خداوند يكتا قسم
كه عشقت ز دل رفتني نيست نيست به پروردگار توانا قسم
سوگند به موي تو كه از كوي تو رفتم از كوي تو آشفته تر از موي تو رفتم
به آه در گلو بشكسته سوگند به سوز سينه هاي خسته سوگند
به اشك مادري كز داغ فرزند فرو ريزد به رخ پيوسته سوگند
مرا در بي كسي پيوسته كس باش به وقت ناله ها فرياد رس باش
به ابروان تو سوگند مي خورد جانم كه دل در آتش سوزنده است زتاب رخت
قسم به جان توخوردن طريق عزّت نيست به خاك پاي توكانهم عظيم سوگند است
سوگند بدان عهد كه با زلف تو بستم جز بر سر زلفت به كسي دل نسپارم
گرچهميدانم قسمخوردن بهجانت خوب نيست هم به جان توكه يادم نيست سوگنددگر
از خود مران مرا كه قسم ميخورم هنوز جز با دو چشم مست تو عهدي نبستهام
به خاك پاي عزيزان كه از محبّت يار دل از محبّت دنيا و آخرت كندم